مشکلات محله با همدلی حل شدنیه!
با اصغرآقا توی پارک محل نشسته بودیم و داشتیم بچههایی رو که در کنار پدر و مادراشون بازی میکردن رو نگاه میکردیم. دیدم اصغر آقا تو فکر فرو رفته، گفتم چی شده؟ گفت دقت کردی که توی محله ما چقدر سن ازدواج بالا رفته؟! با این هزینههای سنگین دیگه خیلی از جوونا زیر بار ازدواج نمیرن، خیلیهاشون هم سالها است که نامزدن و نمیتونن برن زیر یه سقف زندگی کنن.
.
بهش گفتم بله دولت باید یه فکر جدی برای حل این مشکل بکنه. نگاه معنی داری بهم کرد و گفت شاید اصلاً دولت نخواد کاری بکنه ما خودمون نباید به فکر جوونای محله مون باشیم؟!
گفتم آخه چه جوری؟! بچه محلههای ما هر کدوم هزارتا گیر و گرفتاری دارن، توی خرج زندگی خودشون موندن، برای حل این مشکل چه کاری از دستشون برمیاد؟!
.
گفتش به نظر من با همت بلند میشه مسائل رو حل کرد و مشکلات مالی رو هم جبران کرد. خیلی حرفش رو جدی نگرفتم اما اون که با تمام وجود به این حرف باور داشت، الان توی محله یک صندوق وام ازدواج راه انداخته؛ حتی پیرزن و پیرمردها هم با ماهی هزار تومان اومدن پای کار، خدا هم بهشون برکت داده.
.
هنوز یک سال از تأسیس صندوق نگذشته که اصغرآقا تونسته با کمک اهالی محله و پیدا کردن خیّر، ۵ تا زوج جوون رو بفرسته سر خونه زندگیشون. حالا به عمق حرفی که زد پی بردم و به این باور رسیدم که میتونیم خیلی از مشکلاتمون رو خودمون حل کنیم، فقط باید اراده کنیم و کمر همت رو ببندیم.